- اشعار کردن
- آگاه کردن با خبرکردن خبر دادن
معنی اشعار کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- اشعار کردن
- خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن، اشعار داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شهرت دادن، منتشر ساختن، مشهور کردن
فرا خواندن، حاضر کردن بحضور آوردن، امر بحاضر شدن دادن
آگاه کردن خبردارساختن
میزیدن بیرون ریختن بول خارج ساختن بول و گمیز از مثانه شاشیدن
اعم کردن آگهی کردن ابغ کردن مطلبی را یاد آوری کردن
اقرار کردن اعتراف کردن خستو شدن معترف گردیدن گردن نهادن امری را
اظهار کردن بیان کردن
پافشاری کردن
گواه گرفتن شاهد گردانیدن
اشارت کردن
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
تحت اختیار گرفتن جایی را، تصرف کردن جایی بوسیله سپاهیان
فرا خواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن
بازگو کردن
ظاهر کردن هویدا کردن، فاش کردن افشا مقابل پوشیدن نهان کردن نهفتن، نمودن نشان دادن
نیکختن فاش کردن آشکار کردن، بیان کردن گفتن
خستودن: خستوشدن اعتراف کردن خستو شدن
وازدن افراچ گفتن امتناع کردن وازدن ناخستو شدن
جداشدن پراکندن
پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
شاشیدن، میزیدن، گمیز کردن، گمیختن، چامیدن، گمیزیدن، شاشدن، شاش زدن، شاریدن، میختن
سفر کردن هنگام عصر
Profess
Insist, Persist
Saturate
Hint, Point, Allude, Imply, Refer
Evince, Manifest, Predicate, Reveal, Unveil